منشه امیر
محاکمه نمایشی که امروز در تهران آغاز گردید، اوج تازه ای از شکاف در داخل حکومت و گام بزرگ دیگری در راه سرکوب مردم و خاموش کردن صدای معترضین است. ولی آیا رژیم موفق خواهد شد؟هیچ ترفندی آنان را از بن بستی که در آن گرفتار آمده اند بیرون نخواهد آورد. از یک سو اعلام می کنند که دهها نفر از زندانیان سیاسی، همان خودی های پیشین را آزاد می کنند- البته با سپردن وثیقه، تا بتوانند در اولین فرصت مناسب آنها را به محاکمه بکشانند- و سپس اعلام می دارند که چندین نفر دیگر را محاکمه خواهند کرد و به مجازات خواهند رساند. از یک سو می کوشند با دادن برخی امتیازات بی اهمیت خروش مردم را خاموش کنند و آتش خشم شهروندان را فرو نشانند و از سوی دیگر بر شدت سرکوب می افزایند. به خوبی آشکار است که اعتماد به نفس و خونسردی و تعقل و خرد را به کلی از دست داده اند. به غریقی شباهت دارند که در آب افتاده و دست و پا می زند و خود را به هرچه در راه است می آویزد و به هر چه ممکن است توسل می جوید که غرق نشود.ولی اوضاع چنان بلبشو شده که خودشان هم نمی دانند چه کنند- زیرا هر یک ساز دیگری می زند و هر گروه راه دیگری را در پیش می گیرد – و حتی در داخل هر گروه هم نزاع و رقابت و درگیری به خوبی احساس می شود. از یک سو رژیم در برابر مردم قرار گرفته و آنها را سرکوب می کند – همان مردمی که او را نمی خواهند و مصمم شده اند آن را براندازند. همگان به این باور رسیده اند که هرگز در ساختار سیاسی کنونی، حق شهروندی به آنان داده نخواهد شد و هرگز از آزادی و رفاه اثری دیده نخواهد شد- آنچه که ادامه خواهد یافت سرکوب است و دزدی های کلان و هدر دادن ثروت مردم و انتقال پول و اسلحه به سازمان های ترور و رژیم های منفور بیگانه ای که فردا بی تردید برخواهند افتاد و همه سرمایه گذاری از بیت المال ایران به هدر خواهد رفت. مردم آرام نمی گیرند و به هر شیوه و در هرفرصت و به هر بهانه و امکان، نفرت خویش را نسبت به رژیم بیان می دارند. هوشمندانه می کوشند ادامه این مبارزه بهای سنگینی از آنان نطلبد. همانند ورزشکاری هستند که در یک دو ماراتون شرکت کرده و مسافتی طولانی را باید بپیماید و ضروری است که انرژی خود را حفظ کند تا در نیمه راه باقی نماند. هم زمان، حکومت به دو جناح رقیب، و در واقع چندین جناح رقیب تقسیم شده و شکاف در دستگاه حاکمه روز به روز عمیق تر می شود. از یک سو حکومت در برابر مردم قرار گرفته و از دیگر سوی، جناح خامنه ای – احمدی نژاد مصمم است جناح رقیب، یعنی موسوی – کروبی را متلاشی کند. تهدید کردند که آنان را به ادعای آن که موجب کشتار شهروندان شده اند محاکمه و مجازات خواهند کرد. به آنان خائن لقب دادند. خامنه ای آنان را "اراذل و اوباش"، و احمدی نژاد آنها را "خس و خاشاک" نامید. ولی سودی نداشت. دهها نفر را کشتند و صدها نفر را زندانی کردند و به آزار خانواده ها پرداختند و به خانه ها ریختند و زنان را کتک زدند، اتومبیل ها را شکستند، به وسائل مردم آسیب رساندند. ولی هیچ فایده ای نکرد. جناح موسوی- کروبی همچنان به مبارزه ادامه می دهد. رفسنجانی وارد میدان شد. پیشنهاد کرد طرفین گذشت کنند، جناح خامنه ای – احمدی نژاد کمی کوتاه آید، به آنانی که آسیب مالی داشته اند خسارت پرداخت شود و خانواده هائی که عزیزانشان کشته شدند مورد دلجوئی قرار گیرند. کسی به حرف او اعتنا نکرد – و این با آن که رفسنجانی به میخ و به نعل زده بود. او به همین خواسته های کم بسنده کرد: نه ابطال انتخابات را خواستار شد و نه محاکمه و مجازات قاتلان ندا آقا سلطان، سهراب اعرابی و دیگران را. جناح خامنه ای – احمدی نژاد به جبهه گیری علیه رفسنجانی پرداخت. شایعات را علیه او آغاز کردند. گفتند دهها بار به قم رفته و با آیات عظام دیدار داشته و قصد استفاده از اختیارات خود را در مجلس خبرگان دارد که رهبر را عزل کند. دلیلش هم کاملا قابل قبول است: در قانون اساسی حکومت نوشته شده که رهبر باید مدیر و مدبر باشد. این چه مدیر و مدبری است که فردای روز انتخابات در کنار سارق آراء مردم ایستاد و از جعل و تقلب جانبداری کرد و پیروزی ساختگی احمدی نژاد را شادباش گفت و بعد هم تهدید کرد که هرکس اعتراض کند سرکوب خواهد شد. این کدام مدیر و مدبری است که با این جهت گیری یک جانبه باعث شد خشم مردم منفجر شود و آنها به خیابان ها بریزند و شعار مرگ بر دیکتاتور سر دهند. این کدام رهبری است که دستور کشتن و خونریزی صادر کرد – و این در حالی که خمینی، و حتی خود خامنه ای تا کنون کوشیده بودند "سرکوب مخملی" کنند و کسی را آشکارا در خیابان به قتل نرسانند.به هاشمی رفسنجانی دستور دادند که حق ندارد جلسات مجمع تشخیص مصلحت نظام را برگزار کند – و این در حالی که مجمع نامبرده را خمینی دقیقا برای چنین مواقعی برپا کرده بود که در داخل دستگاه رهبری ولوله برپا می شود و حاکمان به جان یکدیگر میافتند و مجمع تشخیص باید بین آنها وساطت کند و غائله را فرو نشاند. بعد هم آمدند و به هاشمی رفسنجانی هشدار دادند که اگر از خط رهبری منحرف شود و بخواهد به فکر برکناری خامنه ای بیافتد او را نابود خواهند کرد. گفتند: بیش از دو سوم از اعضای مجلس خبرگان رهبری طوماری امضا کرده و وفاداری خود به خامنه ای و بی اعتمادی نسبت به هاشمی رفسنجانی را بیان داشته اند. این ها چه کسانی هستند؟ کسی حاضر نشد نامشان را فاش کند و امضای آنان را زیر طومار نشان دهد. در اوج این درگیری و نزاع، در داخل جناح خامنه ای – احمدی نژاد نیز آتش افتاد. همان فردی که با حمایت فعال خامنه ای و با جعل فله ای آراء و با دروغ و دغل رئیس جمهوری اعلام شده، حتی پیش از آن که مراسم تحلیف اجرا کند و از دست خامنه ای حکم انتصاب را بگیرد، نسبت به رهبر دهن کجی کرد. فردی را به عنوان معاون اول رئیس جمهوری منصوب کرد که از ابتدا مسلم بود همگان با آن به مخالفت خواهند پرداخت. خامنه ای به او دستور داد این انتصاب را باطل کند، اعتنائی نکرد. برایش دستور کتبی فرستاد باز اعتنائی نکرد. خامنه ای به امامان جمعه متوسل شد و گروه های طرفدار خویش را به کار گرفت و چنان فشار سنگینی بر احمدی نژاد وارد آورد تا بالاخره او ناچار به تسلیم شد. ولی متن نامه اش خطاب به خامنه ای خشک و آمیخته با تحقیر بود. حتی پس از آن هم انتقادهای آشکار از احمدی نژاد و رفتار او قطع نشد: هنوز هم با گذشت روزهای متمادی از این جریان، سخنگویان گروه های مختلف جناح حاکم به توبیخ احمدی نژاد ادامه می دهند و او را به خاطر رفتار نسنجیده و نابخردانه اش ملامت می کنند.در این میان، هاشمی رفسنجانی، همان مار مولکی که همیشه دشوارترین موانع و بن بست ها را پشت سر گذاشته، در تلاش دیگری برای جلب محبت رهبر که این چنین از جانب رئیس جمهوری حق ناشناس خود مورد تحقیر قرار گرفته، بیانیه می دهد و وفادداری خود را نسبت به رهبر بیان می کند- و هواخواهانش به خامنه ای یادآور می شوند که همین رفسنجانی بود که او را در آن شب سرنوشت ساز به مقام رهبری رساند و خامنه ای نباید حق ناشناس باشد. احمدی نژاد همانند فردی که هرگونه سنجیدگی و عقل را از دست داده و خشم و انتقام سراسر وجودش را فرا گرفته، به برکناری وزیران خود می پردازد. می گویند دستور عزل چهار وزیر را صادر می کند و هنگامی که می بیند بدین سان نیاز به گرفتن رای اعتماد دوباره از مجلس دارد، به برکناری یک تن بسنده می کند، که آن، محسنی اژه ای وزیر اطلاعات است. صفار هرندی هم اعلام کناره گیری کرده، زیرا کشتی طوفان زده احمدی نژاد را با خطر غرق شدن روبرو می بیند. ولی احمدی کوچک، که می داند با نهائی شدن چنین اقدامی، او دوباره نیازمند رای اعتماد مجلس خواهد شد، استعفای او را نمی پذیرد. اما وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از تصمیم خود باز نمی گردد و می گوید که از این پس در آن وزارتخانه حاضر نخواهد شد. روحانیون ارشد حکومت هم به جان یکدیگر می افتند. یک گروه از آنان که شهامتی و شجاعتی دارند، علیه سرکوبگری های جناح خامنه ای – احمدی نژاد بیانیه می دهند و آنان را نکوهش می کنند – و شمار بزرگتری از آنان ناخرسندی خود را از احمدی نژاد که ژست آخوندی می گیرد و به موعظه و درس اخلاق می پردازد بیان می کنند و از او کاملا روی می گردانند.سپس می آیند و با دهن کجی آشکار نسبت به مردم و جناح های رقیب، روز تحلیف احمدی نژاد را روز چهاردهم امرداد ماه یعنی سالروز مشروطیت تعیین می کنند – همان روزی که در دیدگاه آزاد مردان و آزاد زنان ایرانی، نماد راستین تلاش پویای مردمان در راه رسیدن به آزادی و تعالی بوده است. ولی آیا این مراسم تحلیف به جای خواهد آمد؟ شمار نامعلومی از نمایندگان مجلس گفته اند که آن را تحریم خواهند کرد. بسیاری از دست اندرکاران و بزرگان نیز حاضر نخواهند بود در این آئین ساختگی، برای فردی که "رئیس جمهوری کودتائی" و "سارق آراء مردم" نام گرفته حضور یابند.حتی اگر احمدی نژاد سوگند وفاداری یاد کند و دومین دوره ریاست جمهوریش آغاز شود، نه تنها ملت ایران، که خود او نیز روزهای بسیار دشواری در پیش خواهد داشت. مسلما مجلس خواهد کوشید نگذارد آب راحت از حلقوم او پائین رود. در دور اول ریاست جمهوری همیشه به مجلس بی اعتنائی کرد، همیشه نمایندگان را تحقیر کرد – و اگر کسی فکر می کند که درس عبرت گرفته و عوض شده، رفتارش را نسبت به دستور کتبی خامنه ای به یاد آورد. چگونه مجلس این بار حاضر خواهد شد با چنین فردی کنار آید؟هیچ یک از این همه مطالب و ماجراهائی که بیان شد، برای شما آنانی که رویدادهای ایران زمین را از نزدیک دنبال می کنید تازگی ندارد و همه را می دانسته و می دانید. ولی قرار دادن همه آن رخدادها کنار یکدیگر، تصویری بسیار سیاه از وضع به شدت لرزان رژیم به دست می دهد، رژیمی که در آن همه با هم درگیر شده اند و جناح های متنازع به جان یکدیگر افتاده اند و مردم مصمم به ادامه مبارزه هستند و بحران های شدید اقتصادی در راه است و شکیبائی باراک اوباما به نقطه پایان می رسد و بوی تحریم های شدیدتر به هوا بلند شده و کشتی توفانزده حکومت در دریای متلاطم به هر طرف پرتاب می شود و دیری نخواهد پائید که به تخته سنگی بزرگ اصابت کرده، احتمالا متلاشی خواهد شد.نوشتۀ: منشه امیر – اورشلیم10 امرداد ماه 1388 – اول اوت 2009 میلادی
محاکمه نمایشی که امروز در تهران آغاز گردید، اوج تازه ای از شکاف در داخل حکومت و گام بزرگ دیگری در راه سرکوب مردم و خاموش کردن صدای معترضین است. ولی آیا رژیم موفق خواهد شد؟هیچ ترفندی آنان را از بن بستی که در آن گرفتار آمده اند بیرون نخواهد آورد. از یک سو اعلام می کنند که دهها نفر از زندانیان سیاسی، همان خودی های پیشین را آزاد می کنند- البته با سپردن وثیقه، تا بتوانند در اولین فرصت مناسب آنها را به محاکمه بکشانند- و سپس اعلام می دارند که چندین نفر دیگر را محاکمه خواهند کرد و به مجازات خواهند رساند. از یک سو می کوشند با دادن برخی امتیازات بی اهمیت خروش مردم را خاموش کنند و آتش خشم شهروندان را فرو نشانند و از سوی دیگر بر شدت سرکوب می افزایند. به خوبی آشکار است که اعتماد به نفس و خونسردی و تعقل و خرد را به کلی از دست داده اند. به غریقی شباهت دارند که در آب افتاده و دست و پا می زند و خود را به هرچه در راه است می آویزد و به هر چه ممکن است توسل می جوید که غرق نشود.ولی اوضاع چنان بلبشو شده که خودشان هم نمی دانند چه کنند- زیرا هر یک ساز دیگری می زند و هر گروه راه دیگری را در پیش می گیرد – و حتی در داخل هر گروه هم نزاع و رقابت و درگیری به خوبی احساس می شود. از یک سو رژیم در برابر مردم قرار گرفته و آنها را سرکوب می کند – همان مردمی که او را نمی خواهند و مصمم شده اند آن را براندازند. همگان به این باور رسیده اند که هرگز در ساختار سیاسی کنونی، حق شهروندی به آنان داده نخواهد شد و هرگز از آزادی و رفاه اثری دیده نخواهد شد- آنچه که ادامه خواهد یافت سرکوب است و دزدی های کلان و هدر دادن ثروت مردم و انتقال پول و اسلحه به سازمان های ترور و رژیم های منفور بیگانه ای که فردا بی تردید برخواهند افتاد و همه سرمایه گذاری از بیت المال ایران به هدر خواهد رفت. مردم آرام نمی گیرند و به هر شیوه و در هرفرصت و به هر بهانه و امکان، نفرت خویش را نسبت به رژیم بیان می دارند. هوشمندانه می کوشند ادامه این مبارزه بهای سنگینی از آنان نطلبد. همانند ورزشکاری هستند که در یک دو ماراتون شرکت کرده و مسافتی طولانی را باید بپیماید و ضروری است که انرژی خود را حفظ کند تا در نیمه راه باقی نماند. هم زمان، حکومت به دو جناح رقیب، و در واقع چندین جناح رقیب تقسیم شده و شکاف در دستگاه حاکمه روز به روز عمیق تر می شود. از یک سو حکومت در برابر مردم قرار گرفته و از دیگر سوی، جناح خامنه ای – احمدی نژاد مصمم است جناح رقیب، یعنی موسوی – کروبی را متلاشی کند. تهدید کردند که آنان را به ادعای آن که موجب کشتار شهروندان شده اند محاکمه و مجازات خواهند کرد. به آنان خائن لقب دادند. خامنه ای آنان را "اراذل و اوباش"، و احمدی نژاد آنها را "خس و خاشاک" نامید. ولی سودی نداشت. دهها نفر را کشتند و صدها نفر را زندانی کردند و به آزار خانواده ها پرداختند و به خانه ها ریختند و زنان را کتک زدند، اتومبیل ها را شکستند، به وسائل مردم آسیب رساندند. ولی هیچ فایده ای نکرد. جناح موسوی- کروبی همچنان به مبارزه ادامه می دهد. رفسنجانی وارد میدان شد. پیشنهاد کرد طرفین گذشت کنند، جناح خامنه ای – احمدی نژاد کمی کوتاه آید، به آنانی که آسیب مالی داشته اند خسارت پرداخت شود و خانواده هائی که عزیزانشان کشته شدند مورد دلجوئی قرار گیرند. کسی به حرف او اعتنا نکرد – و این با آن که رفسنجانی به میخ و به نعل زده بود. او به همین خواسته های کم بسنده کرد: نه ابطال انتخابات را خواستار شد و نه محاکمه و مجازات قاتلان ندا آقا سلطان، سهراب اعرابی و دیگران را. جناح خامنه ای – احمدی نژاد به جبهه گیری علیه رفسنجانی پرداخت. شایعات را علیه او آغاز کردند. گفتند دهها بار به قم رفته و با آیات عظام دیدار داشته و قصد استفاده از اختیارات خود را در مجلس خبرگان دارد که رهبر را عزل کند. دلیلش هم کاملا قابل قبول است: در قانون اساسی حکومت نوشته شده که رهبر باید مدیر و مدبر باشد. این چه مدیر و مدبری است که فردای روز انتخابات در کنار سارق آراء مردم ایستاد و از جعل و تقلب جانبداری کرد و پیروزی ساختگی احمدی نژاد را شادباش گفت و بعد هم تهدید کرد که هرکس اعتراض کند سرکوب خواهد شد. این کدام مدیر و مدبری است که با این جهت گیری یک جانبه باعث شد خشم مردم منفجر شود و آنها به خیابان ها بریزند و شعار مرگ بر دیکتاتور سر دهند. این کدام رهبری است که دستور کشتن و خونریزی صادر کرد – و این در حالی که خمینی، و حتی خود خامنه ای تا کنون کوشیده بودند "سرکوب مخملی" کنند و کسی را آشکارا در خیابان به قتل نرسانند.به هاشمی رفسنجانی دستور دادند که حق ندارد جلسات مجمع تشخیص مصلحت نظام را برگزار کند – و این در حالی که مجمع نامبرده را خمینی دقیقا برای چنین مواقعی برپا کرده بود که در داخل دستگاه رهبری ولوله برپا می شود و حاکمان به جان یکدیگر میافتند و مجمع تشخیص باید بین آنها وساطت کند و غائله را فرو نشاند. بعد هم آمدند و به هاشمی رفسنجانی هشدار دادند که اگر از خط رهبری منحرف شود و بخواهد به فکر برکناری خامنه ای بیافتد او را نابود خواهند کرد. گفتند: بیش از دو سوم از اعضای مجلس خبرگان رهبری طوماری امضا کرده و وفاداری خود به خامنه ای و بی اعتمادی نسبت به هاشمی رفسنجانی را بیان داشته اند. این ها چه کسانی هستند؟ کسی حاضر نشد نامشان را فاش کند و امضای آنان را زیر طومار نشان دهد. در اوج این درگیری و نزاع، در داخل جناح خامنه ای – احمدی نژاد نیز آتش افتاد. همان فردی که با حمایت فعال خامنه ای و با جعل فله ای آراء و با دروغ و دغل رئیس جمهوری اعلام شده، حتی پیش از آن که مراسم تحلیف اجرا کند و از دست خامنه ای حکم انتصاب را بگیرد، نسبت به رهبر دهن کجی کرد. فردی را به عنوان معاون اول رئیس جمهوری منصوب کرد که از ابتدا مسلم بود همگان با آن به مخالفت خواهند پرداخت. خامنه ای به او دستور داد این انتصاب را باطل کند، اعتنائی نکرد. برایش دستور کتبی فرستاد باز اعتنائی نکرد. خامنه ای به امامان جمعه متوسل شد و گروه های طرفدار خویش را به کار گرفت و چنان فشار سنگینی بر احمدی نژاد وارد آورد تا بالاخره او ناچار به تسلیم شد. ولی متن نامه اش خطاب به خامنه ای خشک و آمیخته با تحقیر بود. حتی پس از آن هم انتقادهای آشکار از احمدی نژاد و رفتار او قطع نشد: هنوز هم با گذشت روزهای متمادی از این جریان، سخنگویان گروه های مختلف جناح حاکم به توبیخ احمدی نژاد ادامه می دهند و او را به خاطر رفتار نسنجیده و نابخردانه اش ملامت می کنند.در این میان، هاشمی رفسنجانی، همان مار مولکی که همیشه دشوارترین موانع و بن بست ها را پشت سر گذاشته، در تلاش دیگری برای جلب محبت رهبر که این چنین از جانب رئیس جمهوری حق ناشناس خود مورد تحقیر قرار گرفته، بیانیه می دهد و وفادداری خود را نسبت به رهبر بیان می کند- و هواخواهانش به خامنه ای یادآور می شوند که همین رفسنجانی بود که او را در آن شب سرنوشت ساز به مقام رهبری رساند و خامنه ای نباید حق ناشناس باشد. احمدی نژاد همانند فردی که هرگونه سنجیدگی و عقل را از دست داده و خشم و انتقام سراسر وجودش را فرا گرفته، به برکناری وزیران خود می پردازد. می گویند دستور عزل چهار وزیر را صادر می کند و هنگامی که می بیند بدین سان نیاز به گرفتن رای اعتماد دوباره از مجلس دارد، به برکناری یک تن بسنده می کند، که آن، محسنی اژه ای وزیر اطلاعات است. صفار هرندی هم اعلام کناره گیری کرده، زیرا کشتی طوفان زده احمدی نژاد را با خطر غرق شدن روبرو می بیند. ولی احمدی کوچک، که می داند با نهائی شدن چنین اقدامی، او دوباره نیازمند رای اعتماد مجلس خواهد شد، استعفای او را نمی پذیرد. اما وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از تصمیم خود باز نمی گردد و می گوید که از این پس در آن وزارتخانه حاضر نخواهد شد. روحانیون ارشد حکومت هم به جان یکدیگر می افتند. یک گروه از آنان که شهامتی و شجاعتی دارند، علیه سرکوبگری های جناح خامنه ای – احمدی نژاد بیانیه می دهند و آنان را نکوهش می کنند – و شمار بزرگتری از آنان ناخرسندی خود را از احمدی نژاد که ژست آخوندی می گیرد و به موعظه و درس اخلاق می پردازد بیان می کنند و از او کاملا روی می گردانند.سپس می آیند و با دهن کجی آشکار نسبت به مردم و جناح های رقیب، روز تحلیف احمدی نژاد را روز چهاردهم امرداد ماه یعنی سالروز مشروطیت تعیین می کنند – همان روزی که در دیدگاه آزاد مردان و آزاد زنان ایرانی، نماد راستین تلاش پویای مردمان در راه رسیدن به آزادی و تعالی بوده است. ولی آیا این مراسم تحلیف به جای خواهد آمد؟ شمار نامعلومی از نمایندگان مجلس گفته اند که آن را تحریم خواهند کرد. بسیاری از دست اندرکاران و بزرگان نیز حاضر نخواهند بود در این آئین ساختگی، برای فردی که "رئیس جمهوری کودتائی" و "سارق آراء مردم" نام گرفته حضور یابند.حتی اگر احمدی نژاد سوگند وفاداری یاد کند و دومین دوره ریاست جمهوریش آغاز شود، نه تنها ملت ایران، که خود او نیز روزهای بسیار دشواری در پیش خواهد داشت. مسلما مجلس خواهد کوشید نگذارد آب راحت از حلقوم او پائین رود. در دور اول ریاست جمهوری همیشه به مجلس بی اعتنائی کرد، همیشه نمایندگان را تحقیر کرد – و اگر کسی فکر می کند که درس عبرت گرفته و عوض شده، رفتارش را نسبت به دستور کتبی خامنه ای به یاد آورد. چگونه مجلس این بار حاضر خواهد شد با چنین فردی کنار آید؟هیچ یک از این همه مطالب و ماجراهائی که بیان شد، برای شما آنانی که رویدادهای ایران زمین را از نزدیک دنبال می کنید تازگی ندارد و همه را می دانسته و می دانید. ولی قرار دادن همه آن رخدادها کنار یکدیگر، تصویری بسیار سیاه از وضع به شدت لرزان رژیم به دست می دهد، رژیمی که در آن همه با هم درگیر شده اند و جناح های متنازع به جان یکدیگر افتاده اند و مردم مصمم به ادامه مبارزه هستند و بحران های شدید اقتصادی در راه است و شکیبائی باراک اوباما به نقطه پایان می رسد و بوی تحریم های شدیدتر به هوا بلند شده و کشتی توفانزده حکومت در دریای متلاطم به هر طرف پرتاب می شود و دیری نخواهد پائید که به تخته سنگی بزرگ اصابت کرده، احتمالا متلاشی خواهد شد.نوشتۀ: منشه امیر – اورشلیم10 امرداد ماه 1388 – اول اوت 2009 میلادی
۱ نظر:
آیتالله منتظری پدر انقلاب اسلامی فرمودند:
حفظ نظام مقدمه است برای حفظ و انجام دستورات اسلامی. اگر بنا باشد به بهانه حفظ نظام، اقدامات ضد اسلامی انجام شود، نه نظام خواهد ماند نه اسلام
بسیجیها برادران و پدران ما هستند ای برادر بسیجیآیا وجدانا شما قبول دارید رفتار شما به مردم مسلمان ما، رفتار اسلامی هست
چطور این جمهوریه عزیز اسلامی ما دوام خواهد آورد وقتیرفتار دولت با مردم مسلمان ما کاملا غیر اسلامی هست
ارسال یک نظر