از : ایراندخت دل آگاه
پس از خیزش و خروش همگانی مردم بر علیه ستم های سی ساله رژیم دینی در ایران و به خلاف عربده کشی های محمودک احمدی نژاد و دیگر سرباران چپاولگر و جنایت پیشه – که هرگز شایسته نام « سردار » نبوده اند ، اگر چه خود را به این نام می خوانند – رژیم مانده است که چه خاکی بر سرش بریزد تا از هر گونه تجمعی جلوگیری کند . چرا که نیک می داند ، هر گردهمایی هرچند اندک ، می تواند به خیزابی بلند برای براندازی بدل گردد .
این است که می کوشد ، از پیوستن قطره ها به هم و ساختن یک موج خروشان ، پیشگیری کند . این کار آسانی نیست البته . هر چه باشد در هر کشوری بر پایه نیازها ، هر از گاه گردهمایی هایی برپا می شود ؛ تفاوتی هم نمی کند که این نشست و گردهمایی در زمینه مسایل دانشگاهی باشد یا در حوزه ورزش .
روز سه شنبه بیستم مرداد از تلویزیون گزارشی پخش شد که به موضوع حضور تماشاچیان فوتبال در ورزشگاه ها اختصاص یافته بود . در این گزارش مصاحبه هایی با « لیدر » ها صورت گرفته بود . برای آنانی که نمی دانند در حوزه ورزش فوتبال ، « لیدر » ها دیگرچه صیغه ای هستند ؟ باید گفت که این ها همان « ممد بوقی » های نوع حکومت آخوندی اند که با دریافت « مواجب » چشمگیر نه تنها شعارها را تنظیم کرده و با صدای بلند فریاد می کنند بلکه به یاری نوچه های خود آن را به گوش دیگر تماشاچیان حوزه سرپرستی شان می رسانند تا همه یک صدا شعاری یکسان را سر دهند و همبستگی خود را به سود یک تیم و یک « خواسته » به نمایش بگذارند. کاری که هر « لیدر » ی در هر امر دیگری هم باید انجام دهد و می دهد . با این تفاوت که این « لیدر » های میادین ورزش اسلامی نه تنها قدرت فضاسازی علیه یک ورزشکار و مربی و امثال اینها را دارند ، بلکه می توانند و می کوشند تماشاچیان را چنان مهار کنند که مبادا پایشان را از گلیمشان درازتر کنند و یادشان برود که حکومت این کشور ، حکومتی دینی از نوع خلیفه گری شیعه است .
جالب آن که این ها دقیقا همین واژه « لیدر » را که یک واژه انگلیسی است با خود یدک می کشند و رژیم اسلامی که سی سال کوشیده زبان عربی را حتا جایگزین زبان پارسی کند ، به هیچ روی از به کار بردن آن حتا در برنامه های صدا و سیمای اش ابایی ندارد و با « استعمال » اش در این حوزه ( ! ) مخالفتی نمی ورزد . هرچه باشد این « لیدر » ها خودی اند و در خدمت نظام اسلامی !
جنابان « لیدر » ها که یکی از یکی تنومند تر و به قول فیلمفارسی چی ها « داش مشتی » تر بودند جلوی دوربین می ایستادند و درباره نتایج جلسه ای که با مسوولان ورزش کشور داشتند داد سخن می دادند . یکی می گفت من از زمان « امجدیه » که هنوز ورزشگاه آزادی ساخته نشده بود ، کارم این بوده و آن دیگری به بیست سال سابقه خود در امر شعاردهی های ورزشی اشاره می کرد و سومی هم از چند سال تلاش بی وقفه خود در راه هدایت تماشاچی ها .
بی خود نیست محمودک احمدی نژاد از کاهش بیکاری و شمار بیکاران در کشور سخن می گوید !
چه پزی هم می دهند لابد خانواده های این جنابان ! احتمالا هر جا می نشینند با سربلندی می گویند که عضو خانواده ما یک « لیدر » است !
یک شعبان بی مُخ را هزار بار بر سر حکومت پیشین سرکوفت زدند که هزاران شعبان بی مخ بسازند برای بقای حکومت خودشان . شعبان بی مخ هایی که با شغل نان و آبدارشان ، حسابی برو بیایی دارند در میان اهل محل . مادربزرگم اگر بود می گفت : کپک بزند آن یک لقمه نانی که زده شده باشد توی روغن کرمانشاهی که از مَشک نوکری و کاسه لیسی بیرون آمده !
بگذریم .
آقایان سپس درباره جلسه مشترک با مسوولان ورزش لب به سخن گشودند و اظهاراتی فرمودند بس شنیدنی . یکی شان می گفت : « ما بدون کمک نیروی انتظامی پشتمون خالی ست » . دومی می گفت : « ما دلمون می خواد ولی ... » ( حالا چی را این جناب لیدر دلش می خواست ، این نگارنده نمی داند . چون چنان سانسوری در پخش گزارش بود که دریافت خواسته ایشان تنها بر پایه حدس و گمان ، شدنی بود ) سومی هم می گفت « آقا ما بدون کمک نیروی انتظامی و حراست سازمان ( ! ) و نیروی مستقر در ورزشگاه کاری از دستمون برنمیاد » ! چهارمی هم در حالی که بیشتر با دستان اش سخن می گفت ، افزود : « آقا درد ما این سربازهای توی ورزشگاهن . ما به یاری بر و بچه ها تلاشمونو می کنیم ... ولی خب ... بآس از ما توقع زیادی نداشته باشن » .
از سخنان دیگران هم می شد به جمع بندی هایی رسید .ولی کوتاه سخن این که هر کسی شنونده و بیننده این برنامه بود ، یک نشانه روشن را می توانست از میان این همه پرگویی های بی ارزش دریابد . این که رژیم سر در گم و پا در گل مانده است .
این که رژیم نمی داند با موضوع ورزش و حضور تماشاچی ها در ورزشگاه ها چه کند ؟
این که رژیم نمی داند دیگر گردهمایی ها را چگونه کنترل کند تا شعاری مخالف منافع که سهل است ، مخالف ادامه حیات اش سر داده نشود؟
این که پس از این خیزش و خروش همگانی چه خاکی بر سر بریزد تا وضع کنونی به همان اوضاع سی سال گذشته بازگردد ؟
چه کند که این مردم به جان آمده از سی سال ستم ، همچنان خاموش، به خواسته هایش تن بدهند و هوای برچیدن بساط حکومت را از سر به در کنند ؟
رژیم گرگ خو ، ملت را همچنان « بره » می طلبد . بره هایی که در پی هر نافرمانی ، بشود به مسلخ شان برد و بی صدا خون شان را ریخت . غافل از آن که بره ها هم بزرگ می شوند ؛ چه رسد به آدمی زادگان !
رژیم به بن بست نابودی رسیده است . پشت سرش توده های میلیونی ایستاده اند که خواسته ای ندارند جز نابودی اش . همان پسرکانی را که این رژیم معتاد کرده ، همان زنان و دخترکانی را که برای بردگی جنسی به شیخ نشین ها فرستاده ، همان دانشجویانی را که برای یک خواسته صنفی به زندان افکنده ، همان خانواده هایی را که به عزای فرزند نشانده ، همان کارگران و معلمانی را که سرکوب کرده و .. و .. همگی خواستار فروپاشی این رژیم اند .
رژیم دینی در ایران به راستی چاره ای ندارد جز آن که خاک گورستان بر سر بریزد و هر چه زودتر با اراده و دستان خویش بساط اش را برچیند ؛ پیش از آن که این مردم صبور تومار هستی اش را در هم بپیچند !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر