ایران ب ب ب
وبلاگ خسن آقا:بیخبران تحریم کنندگان را به بی عملی متهم می کنند و گندکاریهای سالهای اخیر خودشان را هم به گردن این گروه عظیم اجتماعی میاندازند. می گویم گروه عظیم واژه درست آن اکثریت مطلق خاموش نامشان را باید گذاشت. نه نه خاموش واژه غلطی است، این نامی است که بیخبران بر ما گذاشتهاند، ما با رای ندادن داریم به جمهوری اسلامی و اوباشاش پشت میکنیم. این قشر آگاه ترین قشر ایران مدرن است که میداند و آگاه است که حداقل چه چیزی نمیخواهد. ما تحریم کنندگان حداقل این آگاهی را داریم و میدانیم که چه نمیخواهیم. آن بیچارگانی که هر از چندی پشت سر یکی از مهرههای حکومتی سینه میزنند حتی نمیدانند چه نمیخواهند! چه رسد به اینکه بدانند که چه میخواهند. باور ندارید نگاهی به انتصابات ریاست جمهوری دوره قبل بیندازید. اول عدهای رفتند زیر بیرق معین، عدهای دیگر دنبال شیخ 50 هزار تومانی راه افتادند، عدهای هم پشت رئیس دزدان اکبر شاه دارز شدند. بعد از مرحله اول در مرحله دوم یک مرتبه مثل مجنونها جملگی راه گم کرده و همگی افتادند دنبال هاشمی رسمناجانی و احمدی نژاد. به چنین قشر نا آگاهی راه گم کرده چه میتوان گفت!؟ وقتی سی سال حکومت خون و ترور هنوز نتوانسته این قشر را آگاه و بیدار کند، دیگر نمیتوان به آنها امیدی بست، ولی زیاد هم مهم نیست. اکثریت مطلق مردم ایران به حدی از رشد و نمو رسیدهاند که میدانند که این حکومت نه جمهوری است و نه حتی یک دولت مدرن فاشیستی، این حکومت یک پدیده عجیب و غریبی است که بیشتر به دوران برده داری و فئودالی شبیه است تا یک دولت و حکومت دوران معاصر.در حکومتی که هنوز اساسی ترین و پایهای ترین ابزار جوامع مدرن را نمیپذیرد چگونه میتوان اصلاحات ایجاد کرد، وقتی حکومتی مدرن ترین ابزار موجود را نفی میکند با چنین رژیم و حکومتی نمیتوان همزیستی کرد. برای چنین حکومتی نمیتوان پای صندوق رای رفت. وقتی حکومتی حزب، سندیکا و تشکیلات صنفی را بر نمیتابد، وبا شدید ترین ابزار سرکوب میکند، نمیتوان پای صندوق انتصابات چنین حکومتی رفت، اگر کسی این کار را کرد نشان بیخردی و نا آگاهی اوست، مقصر ما نیستیم. ما اگر این همه یاسین را در گوش مردگان خوانده بودیم، امروز مردگان برایمان بریک می رقصیدند. باور کنید زبان ما چوبی شد از بس که استدلال آوردیم و موافقین رژیم مثل صفحه گرامافون سوزن خورده مدام یک نت تکرای نواختند.این که میبینیم امروز رژیم به جای دو قطبی چهار قطبی شده، همه از تصدق سر تحریم کنندگان است. رژیم وقتی میبیند بر تعداد تحریم کنندگان در هر انتصاباتی افزوده میشود وحشت گریبانش را میگیرد و فضا را کمی باز تر میکند. آیا آثار تحریم را نمیبینید؟ مگر نه اینکه موسوی خود را از جناح اصلاحات میداند! مگر همین گروه نبود که تا چند ماه پیش حاظر نمی شدند هیچوقت از کشتار 67 صحبتی به میان آورند!؟ حالا چطور شده که در سخنرانیها یشان مجبور شدهاند اقرار کنند که کشتاری در کار بوده، تا امروز حتی حاضر نبودند این جنایات را تایید کنند، امروز اما در ملا عام پذیرفتهاند که در زندانهای رژیم قتل عام انجام شده. اگر این پدیده عقب نشینی نام ندارد پس چه نامش است!؟ وقتی خامنهای در کردستان میگوید که بهتر از همه کس از اوضاع کشور با خبر است، این را چگونه معنی میکنید!؟ آیا شباهت آنرا با سخنان شاه نمیبینید وقتی که شاه گفت صدای انقلاب شما را شنیدم!؟ نگران نباشید تا آن جا هم مسیر زیادی باقی نمانده. این جملات خامنهای بزودی تبدیل خواهند شد به همان واژههای آشنا که همه دیکتاتورها روزی مجبورند به زبان بیاورند.این خط و این هم نشان اگر چهار سال دیگر رژیم دوام بیاورد، یقینا در انتصابات بعدی پدیده شش تا هشت قطبی شدن رژیم غیر معقول نخواهد بود. تحریم کنندگان با شرکت نکردن در این شعبده بازی، رژیم را به وحشت میاندازند و آنرا مجبور به عقب نشینی میکنند و هر قدم عقب نشینی یک قدم به سقوط نزدیکتر. این رژیم باید برود بهترین راه برای سرنگون کردن آن هم منزوی کردن آن است. تنها ابزار منزوی کردن هم تحریم کردن شعبده بازی انتصابات همراه با افشاگری است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر