ایران ب ب ب
الاهه بقراط
هرچه به «انتخابات» در جمهوری اسلامی نزدیک میشویم، «راه سوم» و «تغییر» از سوی کسانی که پای به این میدان مینهند به عنوان یک شعار فراگیر و مردمی که پاسخگوی نیاز شفاهی جامعه است، بیشتر محبوبیت پیدا میکند. میرحسین موسوی نیز که خود را «هم اصلاحطلب و هم اصولگرا» میخواند، مانند بقیه متقاضیان ریاست جمهوری با یک «راه سوم» و کلی «تغییرات» به بازار آمده است. او میخواهد با تکیه بر «اصول» دست به «اصلاحات» بزند و به این ترتیب با پشتیبانی هم «اصولگرایان» و هم «اصلاحطلبان» شعار «تغییر» برای حفظ نظام را تحقق بخشد!
*****
دعای تغییر برای همه
در چند دقیقه استراحت، همکارم موضوع انتخابات را پیش میکشد. من که حواسم جای دیگری بود میپرسم: انتخابات در کجا؟ با تعجب میگوید: در ایران. با بیحوصلگی و تأکید روی کلمه «انتخابات» میگویم: به آن «انتخابات» هنوز دو ماه دیگر مانده. او که پزشک روانکاو است و همیشه درباره کتابهایی کنجکاوی میکند که من برای خواندن در وقت استراحت به همراه میبرم، میپرسد: کتاب «داوکینز» را تمام کردی؟ چطور بود؟ بعضی جاها خیلی تحریک کننده نوشته، نه؟ میگویم: آره، ولی آنها هم حق دارند نظرشان را بگویند.
«ریچارد داوکینز» جانورشناس و بیولوگ آتهئیست 68 ساله انگلیسی در سال 2006 کتاب «جنونی به نام خدا» را منتشر کرد که در آن به رد وجود خدا و نقد ادیان ابراهیمی پرداخته است. همکارم به همین کتاب اشاره میکرد که خودش هم خوانده بود. بعد میگوید: «کاتامی» کنار کشید، نه؟ من که باز حواسم پرت شده بود، میپرسم: در کجا؟ با خنده میگوید: در ایران، وگرنه اینجا که کسی از انتخابات کنار نمیکشد! پاسخ میدهم: آره، کنار هم نمیکشید فرقی نمیکرد.
همکارم دستبردار نیست. میگوید: ولی اساسا ایران دمکراتیک اداره میشود، نه؟ اینجا دیگر حواسم را جمع میکنم و با نیش میگویم: اگر اینطوری حساب کنی، رژیم نازیها هم دمکراتیک اداره میشد!
میدانم حساسیتی که آلمانیها نسبت به عنوان «رژیم نازی» و «رژیم هیتلر» دارند، توصیفناپذیر است. همکارم سرخ میشود و من ادامه میدهم: نامزدها چه برای پارلمان و چه برای ریاست جمهوری از طرف یک نهادی به اسم شورای نگهبان اول منصوب میشوند و بعد به انتخاب مردم گذاشته میشوند. تازه، در جایی که رسانهها و احزاب ممنوع هستند، سوسیالیستها، لیبرالها، کمونیستها و دمکراتها ممنوع هستند، چطور میتوان کشوری را دمکراتیک اداره کرد؟ میگوید: خب، آره. ادامه میدهم: اصلا چطور میتوان در جایی که حکومت الله وجود دارد، دمکراسی داشت؟
آلمانیها برای «حکومت الله» اصطلاح «حکومت خدا» را به کار میبرند که در رسانههای اینجا در مورد رژیم جمهوری اسلامی به کار برده میشود. بعد، از آنجا که در آلمان رییس جمهوری بیشتر یک مقام تشریفاتی است و صدراعظم به عنوان رییس دولت از اختیارات بیشتری برخوردار است، میپرسم: ببینم، شماها قبول میکنید یک کشیش صدر اعظم کشورتان بشود؟ چهرهاش نشان میدهد حتی تصور چنین چیزی هم برایش ناممکن است. ادامه میدهم: دلتان میخواست به جای «جمهوری فدرال آلمان» یک «جمهوری مسیحی آلمان» میداشتید؟ طبیعی است که خندهاش میگیرد. میپرسم: پس چرا فکر میکنید ما لایق چنین چیزهایی هستیم؟ چرا فکر میکنید یک رییس جمهوری آخوند یا اسلامیست برای ما کاملا بدیهی است و یک جمهوری اسلامی برای ما خوب است؟ اگر اینها خوب است، چرا شما حاضر نیستید یک ذره به دامنه اختیارات کلیسا و کشیشها اضافه شود؟
همکارم که انسانی دوستداشتنی است یک مرد همجنسگراست و معنای افزایش اختیارات کلیسا و کشیشها را خیلی خوب میفهمد. ادامه میدهم: حالا میفهمی وقتی کسی میپرسد: «ایران اساسا دمکراتیک اداره میشود» تا چه اندازه از واقعیات آن کشور دور است؟ در حالی که سرش را به تأیید تکان میدهد، فنجان قهوهاش را بر میدارد و به دفترش میرود.
تصویر ثبات
جالب اینجاست که این تصویر غیرواقعی نه تنها تصور «دلخواه» بسیاری از رسانهها و مفسران و سیاستمداران غربی است، بلکه تصور «دلخواه» و تبلیغی مدافعان نظام در درون و پیرامون جمهوری اسلامی نیز هست. یعنی جایی که پتک یک واقعیت به شدت ناهنجار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هر روزه بر مغز جامعه فرود میآید.
عین همین تصویر این روزها در رابطه با کنفرانس افغانستان در لاهه و نشست سران بیست کشور جهان در لندن در رسانههای این سوی جهان دلالی میشود در حالی که در فضای رسانههای جمهوری اسلامی که هنوز از رخوت تعطیلات نوروز بیرون نیامدهاند، شاهد تصویر دیگری هستیم. اینوریها از گفتگوی متمدنانه سیاستمداران و رد و بدل شدن نامه و پیغام و پسغام حرف میزنند. آنوریها همه اینها را انکار میکنند. اینوریها درباره اینکه آخرین فرصتها برای جمهوری اسلامی به بهترین شکل ممکن از سوی به ویژه آمریکا ارائه میشود، داد سخن میدهند. آنوریها بشارت ناتوانی نظامهای فکری غرب و نابودی قطعی آنها را جار میزنند. برخی از اینوریها بر این گمانند که رأیگیری ریاست جمهوری اسلامی در دو ماه دیگر ممکن است تغییراتی در معادلات قدرت در تهران به وجود آورد. برخی دیگر از اینوریها بر این باورند که بهتر است این دست و آن دست نکرد و بیش از این به فرصتسوزی نپرداخت و هر آنچه غرب حاضر است به عنوان «امتیاز» به جمهوری اسلامی بدهد، همین امروز اعلام کنند تا جمهوری اسلامی واکنش نهایی خود را نسبت به آخرین حد دست و دلبازی غرب نشان بدهد و تکلیف خودش و بقیه را معلوم کند. از آن سو، برخی از آنوریها همچنان بر طبل توهم اقتدار میکوبند و بر این گمانند که با ایستادگی خود دارند آمریکا را به زانو در میآورند. برخی دیگر از آنوریها نیز بر این باورند که بهتر است این دست و آن دست نکرد و بیش از این به فرصتسوزی نپرداخت و هر آنچه غرب حاضر است به عنوان «امتیاز» به آنها بدهد، همین امروز قاپید و آخرین واکنش را که همانا گشودن باب مراوده است نشان داد تا به تدریج، زمان به بهبود روابط کمک کند و نهایتا هم خدا بزرگ است.
این پرسش که بنیه سیاست بینالملل با توجه به روند جهانی شدن و بحران بازارهای مالی که چرخه اقتصاد جهانی را به ویژه در کشورهای قدرتمند با مشکل روبرو کرده است، تا چه اندازه به این گمانها و باورها میدان خواهد داد، موضوعی است که با گذشت زمان و با توجه به حساسیتی که اسراییل و اعراب نسبت به موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه دارند، پاسخ خود را خواهد گرفت.
واقعیت این است که شرکتهای چندملیتی و کارتلهای نفتی توانستند همزمان با فراگیر شدن بحران مالی و بانکی، با مکانیسمی که به کاهش شدید قیمت نفت انجامید، از یک سو گریبان بخشی از چرخه اقتصاد را از قیمت سرسامآور انرژی و سوخت رها سازند، و از سوی دیگر رژیم ایران را به شدت تضعیف کنند.
جمهوری اسلامی اما حاضر نیست به ضربات ناشی از تحریمهای گسترده و کاهش قیمت نفت اعتراف کند. این را اما میتوان در سخنان برخی از زمامداران و هم چنین از به اصطلاح مبارزه انتخاباتی متقاضیان نامزدی ریاست جمهوری که برای از میدان به در کردن حریف و جلب آرای مردم، دست به افشاگریهایی علیه یکدیگر و در بیان وضعیت نابسامان کشور میزنند، به روشنی دید.
حَبّ تغییر
همان گونه که چند هفته پیش نوشتم، هرچه به «انتخابات» در جمهوری اسلامی نزدیک میشویم، «راه سوم» و «تغییر» از سوی کسانی که پای به این میدان مینهند به عنوان یک شعار فراگیر و مردمی که پاسخگوی نیاز شفاهی جامعه است، بیشتر محبوبیت پیدا میکند. میرحسین موسوی نیز که خود را «هم اصلاحطلب و هم اصولگرا» میخواند، مانند بقیه متقاضیان ریاست جمهوری با یک «راه سوم» و کلی «تغییرات» به بازار آمده است.
وی امروز در «مؤسسه دین و اقتصاد» از جمله در باره «تغییر» و «راه سوم» خود توضیح داد که یک رویکرد «خوشبین است که میتوان جلوی سیل تغییرات را سد کرد». به نظر وی این راه «تغییرات را به اندازهای در پشت یک سد بسیار بلند جمع میکند که این سد شکسته شده» و ضایعه برای کشور به بار خواهد آورد. یک رویکرد دیگر «منفعلانه» است که به نظر میرحسین موسوی نتیجهاش همانا «آمریکایی شدن جامعه ما و تسلیم در مقابل پروژههای «جهانی کردن» و نه «جهانی شدن» است». اما راه «سوم» که اگر میرحسین موسوی رییس جمهوری اسلامی شود آن را در پیش خواهد گرفت «قبول تغییرات به عنوان واقعیت پیش روی کشور و مدیریت آنهاست». این «تغییرات» به نظر وی سبب «حفظ ارزشها، استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و استقرار عدالت» میشود. میرحسین موسوی میخواهد با تکیه بر «اصول» دست به «اصلاحات» بزند و به این ترتیب پشتیبانی هم «اصولگرایان» و هم «اصلاحطلبان» را جلب کند.
تا آنجایی که به رأیگیری و «مبارزه انتخاباتی» و حفظ نظام جمهوری اسلامی باز میگردد، به هر حال میدان سیاست در حکومت اسلامی به گونهای است که ریش و قیچی هر دو در دست زمامداران است و میتوانند هنوز پس از سی سال به خود اجازه بدهند با شعار «راه سوم» و «تغییر» به میدان بیایند تا به گفته خودشان همان چیزی را حفظ کنند که عملا در سه دهه گذشته وجود داشته است. کسی هم خود را موظف نمیداند توضیح دهد، در این صورت منظور از «تغییر» چیست؟! چه چیزی باید در جمهوری اسلامی «تغییر» کند که همین نظام باشد و سبب استحکام و تحقق اهداف اولیه آن نیز بشود؟! فراموش نکنیم که دولت کنونی و مدافعان آن نیز سرسختانه بر این باورند که در حال استحکام و تحقق اهداف انقلاب اسلامی هستند. تکلیف ملت و مملکت در این میان چیست؟
اینجاست که برای چنین شرایطی که همه میخواهند با راه سوم و تغییر، همین نظام را حفظ و مستحکم کنند (تناقضاش را لطفا از کسانی که ادعای «تغییر» برای حفظ نظام را دارند، بپرسید!) یک دعای کارساز برای همه وجود دارد که توصیه میشود چه آنهایی که میخواهند در مقام ریاست جمهوری به این «تغییرات» دست بزنند و چه آنهایی که در مقام مدافعان این «تغییرات» میخواهند آرای خود را خرج این متقاضیان ریاست جمهوری اسلامی بکنند، و چه آنهایی که واقعا خواهان «تغییر» جمهوری اسلامی به یک نظام دمکرات و مبتنی بر حقوق بشر هستند، آن را ذکر کنند.
این دعا که به «دعای آرامش» معروف است به یک کشیش پروتستان آلمانی- آمریکایی به نام «راینهولد نیبور» نسبت داده میشود که آن را حول و حوش جنگ جهانی دوم چنین به رشته تحریر در آورد: «خداوندا، به من آرامش عطا کن تا آنچه را نمیتوانم تغییر دهم، تحمل کنم. شهامت عطا کن تا آنچه را می توانم تغییر دهم، تغییر دهم. و عقل عطا کن تا بتوانم آنچه را میتوانم تغییر دهم، از آنچه نمیتوانم تغییر دهم، تمیز دهم!»
*****
دعای تغییر برای همه
در چند دقیقه استراحت، همکارم موضوع انتخابات را پیش میکشد. من که حواسم جای دیگری بود میپرسم: انتخابات در کجا؟ با تعجب میگوید: در ایران. با بیحوصلگی و تأکید روی کلمه «انتخابات» میگویم: به آن «انتخابات» هنوز دو ماه دیگر مانده. او که پزشک روانکاو است و همیشه درباره کتابهایی کنجکاوی میکند که من برای خواندن در وقت استراحت به همراه میبرم، میپرسد: کتاب «داوکینز» را تمام کردی؟ چطور بود؟ بعضی جاها خیلی تحریک کننده نوشته، نه؟ میگویم: آره، ولی آنها هم حق دارند نظرشان را بگویند.
«ریچارد داوکینز» جانورشناس و بیولوگ آتهئیست 68 ساله انگلیسی در سال 2006 کتاب «جنونی به نام خدا» را منتشر کرد که در آن به رد وجود خدا و نقد ادیان ابراهیمی پرداخته است. همکارم به همین کتاب اشاره میکرد که خودش هم خوانده بود. بعد میگوید: «کاتامی» کنار کشید، نه؟ من که باز حواسم پرت شده بود، میپرسم: در کجا؟ با خنده میگوید: در ایران، وگرنه اینجا که کسی از انتخابات کنار نمیکشد! پاسخ میدهم: آره، کنار هم نمیکشید فرقی نمیکرد.
همکارم دستبردار نیست. میگوید: ولی اساسا ایران دمکراتیک اداره میشود، نه؟ اینجا دیگر حواسم را جمع میکنم و با نیش میگویم: اگر اینطوری حساب کنی، رژیم نازیها هم دمکراتیک اداره میشد!
میدانم حساسیتی که آلمانیها نسبت به عنوان «رژیم نازی» و «رژیم هیتلر» دارند، توصیفناپذیر است. همکارم سرخ میشود و من ادامه میدهم: نامزدها چه برای پارلمان و چه برای ریاست جمهوری از طرف یک نهادی به اسم شورای نگهبان اول منصوب میشوند و بعد به انتخاب مردم گذاشته میشوند. تازه، در جایی که رسانهها و احزاب ممنوع هستند، سوسیالیستها، لیبرالها، کمونیستها و دمکراتها ممنوع هستند، چطور میتوان کشوری را دمکراتیک اداره کرد؟ میگوید: خب، آره. ادامه میدهم: اصلا چطور میتوان در جایی که حکومت الله وجود دارد، دمکراسی داشت؟
آلمانیها برای «حکومت الله» اصطلاح «حکومت خدا» را به کار میبرند که در رسانههای اینجا در مورد رژیم جمهوری اسلامی به کار برده میشود. بعد، از آنجا که در آلمان رییس جمهوری بیشتر یک مقام تشریفاتی است و صدراعظم به عنوان رییس دولت از اختیارات بیشتری برخوردار است، میپرسم: ببینم، شماها قبول میکنید یک کشیش صدر اعظم کشورتان بشود؟ چهرهاش نشان میدهد حتی تصور چنین چیزی هم برایش ناممکن است. ادامه میدهم: دلتان میخواست به جای «جمهوری فدرال آلمان» یک «جمهوری مسیحی آلمان» میداشتید؟ طبیعی است که خندهاش میگیرد. میپرسم: پس چرا فکر میکنید ما لایق چنین چیزهایی هستیم؟ چرا فکر میکنید یک رییس جمهوری آخوند یا اسلامیست برای ما کاملا بدیهی است و یک جمهوری اسلامی برای ما خوب است؟ اگر اینها خوب است، چرا شما حاضر نیستید یک ذره به دامنه اختیارات کلیسا و کشیشها اضافه شود؟
همکارم که انسانی دوستداشتنی است یک مرد همجنسگراست و معنای افزایش اختیارات کلیسا و کشیشها را خیلی خوب میفهمد. ادامه میدهم: حالا میفهمی وقتی کسی میپرسد: «ایران اساسا دمکراتیک اداره میشود» تا چه اندازه از واقعیات آن کشور دور است؟ در حالی که سرش را به تأیید تکان میدهد، فنجان قهوهاش را بر میدارد و به دفترش میرود.
تصویر ثبات
جالب اینجاست که این تصویر غیرواقعی نه تنها تصور «دلخواه» بسیاری از رسانهها و مفسران و سیاستمداران غربی است، بلکه تصور «دلخواه» و تبلیغی مدافعان نظام در درون و پیرامون جمهوری اسلامی نیز هست. یعنی جایی که پتک یک واقعیت به شدت ناهنجار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هر روزه بر مغز جامعه فرود میآید.
عین همین تصویر این روزها در رابطه با کنفرانس افغانستان در لاهه و نشست سران بیست کشور جهان در لندن در رسانههای این سوی جهان دلالی میشود در حالی که در فضای رسانههای جمهوری اسلامی که هنوز از رخوت تعطیلات نوروز بیرون نیامدهاند، شاهد تصویر دیگری هستیم. اینوریها از گفتگوی متمدنانه سیاستمداران و رد و بدل شدن نامه و پیغام و پسغام حرف میزنند. آنوریها همه اینها را انکار میکنند. اینوریها درباره اینکه آخرین فرصتها برای جمهوری اسلامی به بهترین شکل ممکن از سوی به ویژه آمریکا ارائه میشود، داد سخن میدهند. آنوریها بشارت ناتوانی نظامهای فکری غرب و نابودی قطعی آنها را جار میزنند. برخی از اینوریها بر این گمانند که رأیگیری ریاست جمهوری اسلامی در دو ماه دیگر ممکن است تغییراتی در معادلات قدرت در تهران به وجود آورد. برخی دیگر از اینوریها بر این باورند که بهتر است این دست و آن دست نکرد و بیش از این به فرصتسوزی نپرداخت و هر آنچه غرب حاضر است به عنوان «امتیاز» به جمهوری اسلامی بدهد، همین امروز اعلام کنند تا جمهوری اسلامی واکنش نهایی خود را نسبت به آخرین حد دست و دلبازی غرب نشان بدهد و تکلیف خودش و بقیه را معلوم کند. از آن سو، برخی از آنوریها همچنان بر طبل توهم اقتدار میکوبند و بر این گمانند که با ایستادگی خود دارند آمریکا را به زانو در میآورند. برخی دیگر از آنوریها نیز بر این باورند که بهتر است این دست و آن دست نکرد و بیش از این به فرصتسوزی نپرداخت و هر آنچه غرب حاضر است به عنوان «امتیاز» به آنها بدهد، همین امروز قاپید و آخرین واکنش را که همانا گشودن باب مراوده است نشان داد تا به تدریج، زمان به بهبود روابط کمک کند و نهایتا هم خدا بزرگ است.
این پرسش که بنیه سیاست بینالملل با توجه به روند جهانی شدن و بحران بازارهای مالی که چرخه اقتصاد جهانی را به ویژه در کشورهای قدرتمند با مشکل روبرو کرده است، تا چه اندازه به این گمانها و باورها میدان خواهد داد، موضوعی است که با گذشت زمان و با توجه به حساسیتی که اسراییل و اعراب نسبت به موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه دارند، پاسخ خود را خواهد گرفت.
واقعیت این است که شرکتهای چندملیتی و کارتلهای نفتی توانستند همزمان با فراگیر شدن بحران مالی و بانکی، با مکانیسمی که به کاهش شدید قیمت نفت انجامید، از یک سو گریبان بخشی از چرخه اقتصاد را از قیمت سرسامآور انرژی و سوخت رها سازند، و از سوی دیگر رژیم ایران را به شدت تضعیف کنند.
جمهوری اسلامی اما حاضر نیست به ضربات ناشی از تحریمهای گسترده و کاهش قیمت نفت اعتراف کند. این را اما میتوان در سخنان برخی از زمامداران و هم چنین از به اصطلاح مبارزه انتخاباتی متقاضیان نامزدی ریاست جمهوری که برای از میدان به در کردن حریف و جلب آرای مردم، دست به افشاگریهایی علیه یکدیگر و در بیان وضعیت نابسامان کشور میزنند، به روشنی دید.
حَبّ تغییر
همان گونه که چند هفته پیش نوشتم، هرچه به «انتخابات» در جمهوری اسلامی نزدیک میشویم، «راه سوم» و «تغییر» از سوی کسانی که پای به این میدان مینهند به عنوان یک شعار فراگیر و مردمی که پاسخگوی نیاز شفاهی جامعه است، بیشتر محبوبیت پیدا میکند. میرحسین موسوی نیز که خود را «هم اصلاحطلب و هم اصولگرا» میخواند، مانند بقیه متقاضیان ریاست جمهوری با یک «راه سوم» و کلی «تغییرات» به بازار آمده است.
وی امروز در «مؤسسه دین و اقتصاد» از جمله در باره «تغییر» و «راه سوم» خود توضیح داد که یک رویکرد «خوشبین است که میتوان جلوی سیل تغییرات را سد کرد». به نظر وی این راه «تغییرات را به اندازهای در پشت یک سد بسیار بلند جمع میکند که این سد شکسته شده» و ضایعه برای کشور به بار خواهد آورد. یک رویکرد دیگر «منفعلانه» است که به نظر میرحسین موسوی نتیجهاش همانا «آمریکایی شدن جامعه ما و تسلیم در مقابل پروژههای «جهانی کردن» و نه «جهانی شدن» است». اما راه «سوم» که اگر میرحسین موسوی رییس جمهوری اسلامی شود آن را در پیش خواهد گرفت «قبول تغییرات به عنوان واقعیت پیش روی کشور و مدیریت آنهاست». این «تغییرات» به نظر وی سبب «حفظ ارزشها، استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و استقرار عدالت» میشود. میرحسین موسوی میخواهد با تکیه بر «اصول» دست به «اصلاحات» بزند و به این ترتیب پشتیبانی هم «اصولگرایان» و هم «اصلاحطلبان» را جلب کند.
تا آنجایی که به رأیگیری و «مبارزه انتخاباتی» و حفظ نظام جمهوری اسلامی باز میگردد، به هر حال میدان سیاست در حکومت اسلامی به گونهای است که ریش و قیچی هر دو در دست زمامداران است و میتوانند هنوز پس از سی سال به خود اجازه بدهند با شعار «راه سوم» و «تغییر» به میدان بیایند تا به گفته خودشان همان چیزی را حفظ کنند که عملا در سه دهه گذشته وجود داشته است. کسی هم خود را موظف نمیداند توضیح دهد، در این صورت منظور از «تغییر» چیست؟! چه چیزی باید در جمهوری اسلامی «تغییر» کند که همین نظام باشد و سبب استحکام و تحقق اهداف اولیه آن نیز بشود؟! فراموش نکنیم که دولت کنونی و مدافعان آن نیز سرسختانه بر این باورند که در حال استحکام و تحقق اهداف انقلاب اسلامی هستند. تکلیف ملت و مملکت در این میان چیست؟
اینجاست که برای چنین شرایطی که همه میخواهند با راه سوم و تغییر، همین نظام را حفظ و مستحکم کنند (تناقضاش را لطفا از کسانی که ادعای «تغییر» برای حفظ نظام را دارند، بپرسید!) یک دعای کارساز برای همه وجود دارد که توصیه میشود چه آنهایی که میخواهند در مقام ریاست جمهوری به این «تغییرات» دست بزنند و چه آنهایی که در مقام مدافعان این «تغییرات» میخواهند آرای خود را خرج این متقاضیان ریاست جمهوری اسلامی بکنند، و چه آنهایی که واقعا خواهان «تغییر» جمهوری اسلامی به یک نظام دمکرات و مبتنی بر حقوق بشر هستند، آن را ذکر کنند.
این دعا که به «دعای آرامش» معروف است به یک کشیش پروتستان آلمانی- آمریکایی به نام «راینهولد نیبور» نسبت داده میشود که آن را حول و حوش جنگ جهانی دوم چنین به رشته تحریر در آورد: «خداوندا، به من آرامش عطا کن تا آنچه را نمیتوانم تغییر دهم، تحمل کنم. شهامت عطا کن تا آنچه را می توانم تغییر دهم، تغییر دهم. و عقل عطا کن تا بتوانم آنچه را میتوانم تغییر دهم، از آنچه نمیتوانم تغییر دهم، تمیز دهم!»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر