ایران ب ب ب
ایمیل دریافتی
فقط یک سر برگشتم پای سیستم تا چند خط راجع به موقعیت فعلی میدان ونک و خیابان های اطراف گزارش بدهم و سریع برگردم به قلب آزادی خواهی امروزه ایران.
از ساعت حدود ۵:٣٠ از پارک وی به سمت جنوب حرکت کردم ،ازهمون اول ترافیک شدید ماشینها نوید حضور مردم را می داد.ماشینها خیلی کند حرکت می کردند،دیگه طاقت نداشتم و از ماشین ونی که به رنگ جنبشم بود پیاده شدم تا با شتاب بیشتری به وعده گاه برم.وعده ای که تنها از یک روز قبل و به صورت خیلی محدود گذاشته شده بود.چندصد متری به اسکان مونده بود که بوی خوشی به مشامم خورد.بوی حضور مردمی،پیاده روها شلوغ بود و از دورتر صدای بوق ماشینها به گوش می رسید بوقی که یک زمانی یکی اش برای قاطی کردن مردم کافی بود اما این روزها مثل یک سمفونی گوشنواز می مونه که بسیاری از شنیدنش خوشحال میشن،خصوصا اگه ممتد هم باشه.
تقریبا ١٠٠ متر بالاتر از تقاطع میرداماد و ولیعصر جمعیتی حدودا ٢٠٠ نفری در حال شعار دادن بودن ؛مرگ بر دیکتاتور،برادر شهیدم رای تو پس میگیرم و ... پائین چهارراه موتورهای مامورهای کلانتری پر بود و چند دقیقه یکبار حمله می کردند و همه کسانی که تو پیاده رو ها بودند رو نوازش می کردند .ظاهرا امروز تمرین بود و مسابقه شون روزهای بعده .یکیشون با حرکتی معروف به "یه تا پرنده" از پشت به کمر مردم می زد و با چنان قدرتی این کار رو انجام می داد که تعادل خودش هم به هم می خورد چه برسه به اون بدبختی که از پشتش خبر نداشت.به محض اینکه جمعیت به سر چهارراه رسیدن و صدای شعارها بالا رفت مامورها تیراندازی هوایی کردند اما تاثیری رو جمعیت نداشت.
راهمو به سمت ونک ادامه دادم هرچی جلو می رفتی هم به تعداد مردم اضافه می شد و هم به تعداد مامورها.البته با این فرق که مدام به تنوع مامورها اضافه می شد تا خود میدون که نمایشگاه نیروهای نظامی و شبه نظامی و غیر نظامیشون بود که با انواع و اقسام لوازم و تجهیزات ضد مردمی شون قدرتنمایی می کردند.دور تا دور میدون پر جمعیتی بود که مدام حرکت می کردند و هر چند لحظه یکبار با حمله ذوب شدگان در حماقت به سمت دیگه ای می رفتند.از خیابونهای هر چهار سمت میدون مردم لحظه به لحظه به جمعیت داخل میدون اضافه می شد.البته درسته که به نسبت خیلی از روزهای قبل جمعیت چشمگیر نبود اما با توجه به تبلیغ بسیار اندک و زمان کمتر از یک روز قابل قبول بود .شاید بشه گفت امروز کیفیت حضور از کمیتش بیشتر بود.خیلی جالبه تا حالا دقت کردید که کنترل نیروها افتاده دست مردم ! اصلا چرا مردم ؟ افتاده دست مثلا یک نوجوان ١۵ ساله ! فقط کافیه یک خط تو وب بنویسی ساعت فلان بهمان جا ... اونوقته که صدها نیرو توسط حکومت فرستاده میشه اونجا .چه قدر بدبخت و ترسو شده این حکومت .اصلا از این به بعد بیاید اوسکولشون کنیم ،بفرستیمشون این ور اون ور...
بسه دیگه باید برم ،شاید شب دوباره نوشتم.
فقط یک سر برگشتم پای سیستم تا چند خط راجع به موقعیت فعلی میدان ونک و خیابان های اطراف گزارش بدهم و سریع برگردم به قلب آزادی خواهی امروزه ایران.
از ساعت حدود ۵:٣٠ از پارک وی به سمت جنوب حرکت کردم ،ازهمون اول ترافیک شدید ماشینها نوید حضور مردم را می داد.ماشینها خیلی کند حرکت می کردند،دیگه طاقت نداشتم و از ماشین ونی که به رنگ جنبشم بود پیاده شدم تا با شتاب بیشتری به وعده گاه برم.وعده ای که تنها از یک روز قبل و به صورت خیلی محدود گذاشته شده بود.چندصد متری به اسکان مونده بود که بوی خوشی به مشامم خورد.بوی حضور مردمی،پیاده روها شلوغ بود و از دورتر صدای بوق ماشینها به گوش می رسید بوقی که یک زمانی یکی اش برای قاطی کردن مردم کافی بود اما این روزها مثل یک سمفونی گوشنواز می مونه که بسیاری از شنیدنش خوشحال میشن،خصوصا اگه ممتد هم باشه.
تقریبا ١٠٠ متر بالاتر از تقاطع میرداماد و ولیعصر جمعیتی حدودا ٢٠٠ نفری در حال شعار دادن بودن ؛مرگ بر دیکتاتور،برادر شهیدم رای تو پس میگیرم و ... پائین چهارراه موتورهای مامورهای کلانتری پر بود و چند دقیقه یکبار حمله می کردند و همه کسانی که تو پیاده رو ها بودند رو نوازش می کردند .ظاهرا امروز تمرین بود و مسابقه شون روزهای بعده .یکیشون با حرکتی معروف به "یه تا پرنده" از پشت به کمر مردم می زد و با چنان قدرتی این کار رو انجام می داد که تعادل خودش هم به هم می خورد چه برسه به اون بدبختی که از پشتش خبر نداشت.به محض اینکه جمعیت به سر چهارراه رسیدن و صدای شعارها بالا رفت مامورها تیراندازی هوایی کردند اما تاثیری رو جمعیت نداشت.
راهمو به سمت ونک ادامه دادم هرچی جلو می رفتی هم به تعداد مردم اضافه می شد و هم به تعداد مامورها.البته با این فرق که مدام به تنوع مامورها اضافه می شد تا خود میدون که نمایشگاه نیروهای نظامی و شبه نظامی و غیر نظامیشون بود که با انواع و اقسام لوازم و تجهیزات ضد مردمی شون قدرتنمایی می کردند.دور تا دور میدون پر جمعیتی بود که مدام حرکت می کردند و هر چند لحظه یکبار با حمله ذوب شدگان در حماقت به سمت دیگه ای می رفتند.از خیابونهای هر چهار سمت میدون مردم لحظه به لحظه به جمعیت داخل میدون اضافه می شد.البته درسته که به نسبت خیلی از روزهای قبل جمعیت چشمگیر نبود اما با توجه به تبلیغ بسیار اندک و زمان کمتر از یک روز قابل قبول بود .شاید بشه گفت امروز کیفیت حضور از کمیتش بیشتر بود.خیلی جالبه تا حالا دقت کردید که کنترل نیروها افتاده دست مردم ! اصلا چرا مردم ؟ افتاده دست مثلا یک نوجوان ١۵ ساله ! فقط کافیه یک خط تو وب بنویسی ساعت فلان بهمان جا ... اونوقته که صدها نیرو توسط حکومت فرستاده میشه اونجا .چه قدر بدبخت و ترسو شده این حکومت .اصلا از این به بعد بیاید اوسکولشون کنیم ،بفرستیمشون این ور اون ور...
بسه دیگه باید برم ،شاید شب دوباره نوشتم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر